علی آقا: سه فيتيله اي رو كه از رشت آوردم تو ساخل روشن كردم توش نيمرو و فلان
علی آقا: لندن بين راهي
علی آقا: دلهره فرودگاهها
علی آقا: بانوي زنبيل سكسي
علی آقا: فراهم آوردن كالاهاي مورد نياز براي جمعيت نوجوان مهاجر در غربت
علی آقا: روز نظافت رويز رويز همايوني است
علی آقا: سيزده به در درحياط منزل
علی آقا: ياد كيش مي افتم دلم مي لرزه
علی آقا: خدايا اين روزهاي آفتابي رو از ما دريغ نكن... عينكم هم ابدا زنونه نيست
علی آقا: آقا ماشين آمريكايي نمره ابوذبي تو تورنتو آخرشه
علی آقا: قطار شب
علی آقا: همه اين اتفاق ها تو بيست دفيفه افتاده...بعد مردم وكيل مهاجرت مي گيرند بيان اينجا
علی آقا: شايد نفهمند
علی آقا: نه اين رود نيست، اتوبانه از بالاي پل
علی آقا: بايد نصف شب مي رفتم سركار ولي هر چي پارو كشيدم نشد كه بشه، تازه رو سقفش هم پارو كشيدم
علی آقا: بعله چهاده سالشه
علی آقا: به قول خانم فروغ: اوا چقدر آفتاب زمستان تنبل است
علی آقا: با همسايه ها داريم پياده ها رو پارو مي كنيم راه مسدودنشه
علی آقا: حياط منزل رو ببين
علی آقا: بارش برف شديد تورنتو رو فلج كرده، بيست سي سانت ديگه هم قراره برف بياد
علی آقا: برج ميلاد تورنتو يا همون سي ان تاور در شب مه آلود
علی آقا: قطار شب
علی آقا: آش خوردن من و نازلي تو برف و بوران
علی آقا: ياسي در حال تعارف كردن سهم خودش
علی آقا: يه ديگ لبو بار گذاشتم جان شما اندازه وان حمام. خونه رو عطرش برداشته
علی آقا: با كيف سبزم كنار خيابون وايسادم دوستم با ماشين برم داره يارو اومده مي پرسه شما دنبال كار نمي گرديد؟ واقعا حيا هم خوبي چيزيه