azadedan: نور و نخ
azadedan: روی پله نشسته ساندویچ میخوره
azadedan: تو سوارِهواپیما باشی من با دوچرخه، کِی بهت میرسم؟
azadedan: حس می کردند آجر و گل، لذت کنار هم بودن را
azadedan: چاله ی نور
azadedan: بهار روی چوب
azadedan: دخترک در راه/ چشم او بر راه
azadedan: "شبیه دخترک های رو قلیونای قاجاری"
azadedan: سارا
azadedan: پنجره هوای تازه نداشت، نور داشت